جدول جو
جدول جو

معنی نیک نهاد - جستجوی لغت در جدول جو

نیک نهاد
نیکوسرشت، خوش طینت
تصویری از نیک نهاد
تصویر نیک نهاد
فرهنگ فارسی عمید
نیک نهاد
(نِ / نَ)
خوش فطرت. دارای فطرت نیک. (یادداشت مؤلف). نیک ضمیر. نیک سرشت. خوش طینت
لغت نامه دهخدا
نیک نهاد
خوش طینت نیک سرشت نیکو نهاد خوش فطرت
تصویری از نیک نهاد
تصویر نیک نهاد
فرهنگ لغت هوشیار
نیک نهاد
نجیب
تصویری از نیک نهاد
تصویر نیک نهاد
فرهنگ واژه فارسی سره
نیک نهاد
خوش فطرت، نیک سرشت، نیک سیرت، نیکوسرشت، نیکونهاد
متضاد: بدنهاد
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاک نهاد
تصویر پاک نهاد
کسی که سرشت و طینت پاک و نیکو دارد، پاک طینت، نیک سرشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیک نام
تصویر نیک نام
کسی که نامش به نیکویی برده شود، خوش نام
فرهنگ فارسی عمید
(نِ / نَ)
کنایه از آدمی خلیق و متواضع:
هر خاک نهادی که خموش است در این بزم
چون کوزۀ سربسته پر از بادۀ ناب است.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نِنِ / نَ)
نکوطینت. نیکوسرشت:
نکودل است و نکوسیرت و نکومذهب
نکونهاد و نکوطلعت و نکوکردار.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(نِ)
اصالت. نیک گوهری. نیک نژاد بودن
لغت نامه دهخدا
(نِ / نَ)
خوش فطرتی. نیک نهادی
لغت نامه دهخدا
دهی است ازدهستان باسک بخش سردشت شهرستان مهاباد، در 6500گزی مشرق سردشت و 1500گزی جنوب جادۀ سردشت به بانه و درمنطقۀ کوهستانی و جنگلی معتدل هوایی واقع است و 279 تن سکنه دارد، آبش از رود خانه سردشت، محصولش غلات و توتون و مازوج و کتیرا، شغل اهالی زراعت و گله داری و جاجیم بافی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
نیکواساس
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ نِ / نَ)
فرشته سرشت. پارسا و بی مکر و بی حیله. (از ناظم الاطباء). که سرشت و خصلت فرشتگان دارد. نیک نهاد. پاک سرشت:
ملک نهاد و ملک همت و ملک طلعت
چنو کجاست یکی ازهمه ملوک بیار.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(نَ نِ / نَ)
لین العریکه. نرم طبیعت. نرم مزاج:
اگر بود دل مؤمن چو موم نرم نهاد
تو موم نیستی ای دل که سنگ خارائی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
پاک فطرت. پاکدرون. پاک طینت. پاک سرشت:
نازنینی چو تو پاکیزه دل و پاک نهاد
بهتر آنست که با مردم بد ننشینی.
حافظ.
اشک آلودۀ ما گرچه روانست ولی
به رسالت سوی او پاک نهادی طلبیم.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(خُ نِ / نَ)
تندمزاج. بدخو. خشک مزاج. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
خوش حافظه، (یادداشت مؤلف)،
ذکر خیر، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ نِ / نَ)
یک منش. بر یک سیرت و طبع. یک دل. متفق القرار. متفق الرأی. (یادداشت مؤلف).
- یک دل و یک نهاد، متفق الرأی. همدل و همزبان. صمیمی. متحد: بیعت عام کردند امیر باجعفر را (امیر جعفر احمد بن محمد بن خلف بن اللیث را) و کار بر او قرار گرفت و سپاه جمع شد از موالی و سرهنگان و آزادگان و سیستان همه یک دل و یک نهاد و تشویش از میانه برخاست. (تاریخ سیستان). و رجوع به همین ترکیب در ذیل یک دل شود.
- ، یک روی. بی ریا:
سرشت تن از چار گوهر بود
که با مرد هر چار درخور بود
یکی پرهنر مرد با شرم و داد
دگر کو بود یک دل و یک نهاد.
فردوسی.
کتایون بدانست کو را نژاد
ز شاهی بود یک دل و یک نهاد.
فردوسی.
- یک نهاد بودن، یکسان بودن. یک طرز و یک طور بودن.ثابت بودن:
چون نیست حال ایشان یکسان و یک نهاد
گاهی به سوی مغرب و گاهی به خاورند.
ناصرخسرو.
- ، یک روی و یک دل بودن:
به فکر و قول و زبان یک نهاد باش و مباش
به دل خلاف زبان چون پشیز زراندود.
ناصرخسرو.
، یک نوع. یک طرز. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
حسیب. باحسب. اصیل. گوهری. گهری. باگوهر. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نِ / نَ)
نیک نهاد. خوش فطرت. نیکوسرشت. (یادداشت مؤلف) :
شنید این سخن پیر نیکونهاد
بخندید کای یار فرخ نژاد.
سعدی.
گر قدر خود بدانی قربت فزون شود
نیکونهاد باش که پاکیزه جوهری.
سعدی.
غلامش به دست کریمی فتاد
توانگر دل و دست و نیکونهاد.
سعدی.
حافظ نهاد نیک تو کامت برآورد
جانها فدای مردم نیکونهاد باد.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(نِ / نَ)
خوش طینتی. نیکوفطرتی. نیک نهاد بودن:
به جوانمردی و تشریف نوازی مشهور
به توانگردلی و نیک نهادی مشهود.
سعدی.
، بلاهت. بله. (از منتهی الارب) (یادداشت مؤلف). ساده لوحی
لغت نامه دهخدا
تصویری از نیک نژاد
تصویر نیک نژاد
گوهری، باگوهر، اصیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیک نهادی
تصویر نیک نهادی
نیک سرشتی نیکو نهادی خوش فطرتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاک نهاد
تصویر پاک نهاد
پاک درون پاک سرشت پاک فطرت پاک طینت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیکو نهادی
تصویر نیکو نهادی
نیک سرشتی نیکو نهادی خوش فطرتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیک عهد
تصویر نیک عهد
آنکه بعهد خود وفا کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیکو نهاد
تصویر نیکو نهاد
نیک نهاد: (و امید عدل و احسانی که بمحض فضل حق طینت و طیبت طیبه این پادشاه نیکو نهاد را حاصل)
فرهنگ لغت هوشیار
((نَ یا نِ))
اندیشه یا طرحی که کسی مطرح می کند تا دیگران نیک یا بد بودنش را تأیید کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نیک نژادی
تصویر نیک نژادی
اصالت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نیک نهادی
تصویر نیک نهادی
نجابت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پاک نهاد
تصویر پاک نهاد
نجیب
فرهنگ واژه فارسی سره
افتاده، خاکی، متواضع، خاشع، درویش، خاکسار، فروتن
متضاد: مغرور، متکبر، پرفیس وافاده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خوش ذاتی، خوش قلبی، نیک سرشتی، نیک فطرتی، نیک نفس
متضاد: بدنهاد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خوش ذات، خوش فطرت، خوش قلب، نیک خلق، نیک سیرت، نیک فطرت، نیکوخصال
متضاد: بدنهاد
فرهنگ واژه مترادف متضاد